داستان های جذاب و خواندنی | ||
|
چند روزي را در خانه دوستانم گذراندم اما بالاخره تصميم گرفتم به خانه برگردم. وقتي وارد شدم مادرم مانع ام شد و با يکديگر درگيري لفظي پيدا کرديم. هيچ وقت فکر نمي کردم اتفاق بدي بيفتد اما در آن زمان مست بودم و اختياري از خودم نداشتم و وقتي ديدم مادرم همچنان داد و فرياد مي کند و اجازه نمي دهد وارد خانه شوم، فورا خودم را به آشپزخانه رساندم و يک چاقو برداشتم و با آن چند ضربه به مادرم زدم. همه چيز در يک لحظه اتفاق افتاد و وقتي به خودم آمدم مادرم را کشته بودم. چند ساعت بعد وقتي به شرايط طبيعي برگشتم فهميدم بزرگ ترين اشتباه زندگي ام را مرتکب شده ام. مادرم را که عزيزترين فرد در زندگي ام بود قرباني هوس هاي زودگذر کرده بودم. آن زمان وقتي مادرم و رعنا را در دو کفه ترازو قرار دادم فهميدم مرتکب اشتباه بزرگي شده ام، اما افسوس که دير متوجه اين واقعيت شدم و ديگر کار از کار گذشته بود. با اين که خانواده ام از مجازات من صرف نظر کرده اند اما قضات دادگاه کيفري استان تهران من را به تحمل ۹سال زندان محکوم کرده اند. نمي دانم ۹ سال بعد که از زندان آزاد شوم با چه رويي بايد به اعضاي خانواده ام نگاه کنم. نظرات شما عزیزان: برچسبها: [ چهار شنبه 25 ارديبهشت 1392برچسب:خشم, ] [ 15:23 ] [ مهدی رضایی ]
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |